روستای نوده فاراب. از ستمی که پایانی ندارد
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
بازدید : 158
نویسنده : فاراب
 دیگر ازمن غزل و مثنوی ودلبر  دلدار گذشته
از سر عشق جنونم به جنونم  به سر دار گدشته
شاهد عشق نی و نی لبک مستی لبها ت که بودم
ولی انگور به لبهای من خسته ی افکار گدشته
چکنم زاویه دارم به شعاعی که نگاهت پس آن در
پی یک چرخش آیینه ی صبحی است که دیدار گذشته
قاب کردم همه ی نابترین سلسله اخبار که رفتی
چه بگو یم که تو رفتی و دل رفته به اصرار گذشته
چکنم اینه تکثیر مسافر شده اینجا سر من رفت

دل من آینه توی هتل هم بشود باز زآمار گذشته

فارب

https://www.instagram.com/p/Bps3YvtHqXN/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=2k190o7trloo

@tekeaftab

کوچ کردن فندقستانیها مثل
نستعلیق استاد امیرخانی
در گلوی غزل رودکی
راهی کوهستان بود
/بوی جوی مولیان آید همی/
گویا کمال لملک
کلکش را نستعلیق ابرو باد
فرشچیان  کالفراش المبثوث
در گیلمه طرح کرده باشد
اما کوهستان گویا انباشته از غزلی ترد
که واژه هایش را باد
در صعود دود  اتش چوپان عمود  به اسمان میبرد
نه عمود گاهی چون دلهای مضطرب درسیلان بود
نی چوپان چون نستعلیق شکسته دلهایمان
که از دجار دره  ارتعاش می یافت
زرپنج
کمن گوش
کما
پونه
رباعی دوهزار ساله ی حضور ماست
که خیام برای رزها
ابن یمین قطعه های دلش را برای  تو
بابا طاهر برای اتش دل
فایز برای گمگشتگی مان
سرودند
پس اگر تخم کبکهارا پیدا کرده ای
غنیمت بدان
جوجه خواهند شد
نشانیش را برای خودت بنویس گاهی برای کبک ها
دانه های دلت را پست کن
آب در لانه ی موشها ریخته ای
و شادی میکنی
چون میدانی
انقلاب موش ها محکوم به فنا است
تو اصلا
از شورش موشها خوشت میآید
برای همین آب در لانه ی انها میریزی
چون میدانی
شورششان
گروه گروه سرنگونی است
بیچاره موشها نمیدانند
سرنگونی سرنوشتشان نیست
هرچقدر ابهت تشیع بیشتر باشد
سرنگونی مهیبتر است
آب دردلانه ی موشها میریزی
بیچاره موشها نمیدانند
انقلابشان
سرگرمی
ماکیاولیستها است
ایدئولوژیست هاست
برای همین هر چه شورش کنی
بازی دیپلماسی
تو را به چالش میکشد
موشها نمیدانند
شورششان
میان  صدای گاوها  و الاغها
مفقود میشود
وقتی تو بر می خیزی
تو بر میخیزی ظلمی را بزانو بکشی
بر تخت سنگهای نمک لیس
نمک میپاشند
واعتراض تو
فقط یک چاشنی
لیسیدن انها میشود
تنها میشوی
وبرخاستنت زانوی زخمیت
نمک لیسیدنشان ........آه       ....چه درد ناک است

بر خیز برویم
کمی دم کرده ی سیاپرخوشان بخوریم
فندقستانی
میگفت
بیا بره هایمان را بفروشیم به گرگها اینجوری خیالمان راحت تر است
فندقستانی
میگفت
کلاغها  لانه عقابها وسکوی پرواز عنقاها را گرفته اند
چه باید کرد
و مردی که ماریجوانا کشیده بود
سرتکان میداد و میدوید و میگفت
دلتان خوش باشد ما که خوشیم

خدایار قلیزاده  (فاراب)

(فاراب) farabgh:
بعضیها هستند که نباید دوستتشان داشت
نباید عاشقشان بود
اینها اصلا قدو قواریشان به این حرفها نمیخورد
اینان بسیار کمند انقدر کمند که دیده نمیشوند
یعنی دیدنشان کار هرکسی نیست
نه اصلا
انهایی که این کمان را بتوانند ببینند
خود بسیار کمند
این بعضیها را باید
انقدر نزدیک شوی تا در انها حلول کنی
مویرگهایشان را بفهمی
سلولهای خاکستریشان را فیلسوف شوی
باید قلبشان را درک کنی ودر آن شناور شوی
حیف است به انها بگویی دوستت دارم
یا
عاشقت هستم
اینطوری همه چیزرا خراب کرده ای
چون انها
خیلی بزرگتر از آنند که میان این کلمات بغلتند
یا پاهایشان برای این کلمات بلغزد
انقدر باید
انهارا بفهمی
که بوی عطر انهارا بگیری
بوی کلماتشان را بگیری
عطر دم کرده ی اویشن موهایشان باید
ذهنتان را پرکند
گلهای پیراهنشان باید روی گونه هایتان
جا  بیاندازد
انقدر باید سرزده به انها سربرنی که طلوع خورشید تاخیر بیافتد
انقد باید با انها قدم بزنی که رد پایش در مشقهای کودکیت دیده شود
عطرتنت باید عطر تن او شود
انقدر که دیگران تو را ببینند
گویی اورا دیده اند
بویت
مویت
ادبیاتت
عشقت
دوست داشتنت
همه بشود او
انوقت که اینطور شدی
یکروز اردیبهشتی
صبح قبل از حضور خورشید
میتوانی دست در لای موهایش کنی
ارام وآهسته در گوشش نجواکنی کنی که
هی دوستت دارم
هی عاشقت هستم
انوقت
او همیشه ساقی چشمان خمارت خواهد بود


فاراب
@tekeaftab






مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: